یه نفر بوده که هر روز از مسیری عبور میکرده تا به مقصدش برسه.
توی این مسیر دو نفر ایستاده بودن ، اولی روزی یه شاخه گل بهش میداده و دومی روزی یه سیلی بهش میزده ،
این بنده خدا هم دیگه براش عادت شده بود تا اینکه یه روز نفر دوم بهش سیلی (چک) نمیزنه و این طرف کلی ذوق میکنه و شروع میکنه به تشکر کردن و میگه این آدم درستیه امروز چه حالی بهمون داد.
میرسه به اونی که هر روز بهش گل میداد ، میبینه خبری از گل نیست، فاز طلبکاری برمیداره و دلخور میشه که عجب ادم نادرستیه امروز بهم گل نداد و اون گل دادن که در واقع لطف و محبت بود رو حق خودش میدونه.
اینم حکایت خیلیامونه ،حواسمون باشه برا کسی زیاد نگذاریم که:
"لـطف زیـادی میشـه وظیفـه !"
:: موضوعات مرتبط:
حکایت ,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0